مجموعه ها :
تفسیر موضوعی قرآنفقه قرآنی
آفریدگار و آفریده
ولایت و حکومت
اندیشه و تمدن
اسلام و ادیان الهی
احکام و معرفت اعمال
اخلاق اسلامی در قرآن
عنوان ها :
نقدی برسوفیسمتمدن فرهنگی و اسپانیای اسلامی
نقد اندیشه مارکسیسم
اندیشه و تمدن | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |
اندیشۀ مارکس ، دنباله کشمکش بین طبیعت و حسگرائی و اندیشه متافیزیک است. در واقع کشمکش بین خدا و عقل و بین عقل و مادیگرائی از سوی دیگر است.
اصولا ً نمی توان مارکسیسم را یک اندیشهي بدیع و جدا از دیگر اندیشههای فلسفی نیست.
مارکسیسم ،کشمکش انسان با زندگی انسانی و حیوان با زندگی حسي و حیوانی است.
جنگ بين دو جبهه است. یک طرف انسان آزادهاي است كه توان رهبري طبيعت و تحول آن را دارد و سوي ديگر ، انسانی ناتوان كه طبيعت او را به شكلی خاص از زندگي ميكشاند و مقهور طبيعت است و او جز سر سپردگي در برابر ظبیعت راهي ندارد.
کشمکش دین با مکتب مارکسیسم تنها یک نزاع برآمده از تفکر اروپائی بوده است که از آغاز قرن پانزدهم در فلورنس آغاز شد و در قرن شانزدهم روم را در نوردید و تا کشمکش مارکیسمی ادامه یافت.
این کشمکش برای دستیابی به پاسخ صحیح به پرسشهای زیر بوده است.
- جایگاه و نقش دین در معرفتشناسی
- جایگاه عقل و مثال در معرفت شناسی
- جایگاه حس و حقیقت در معرفت شناسی
1- مارکسیسم ، اندیشهي توحیدی متافیزیکی را بصورت یک ایدهي خرافه و افیونی توصیف می کند که بشر را به الوهیت فراتر از محسوس و محدود فرا میخواند در حالی که مارکس خود را در برابر محدود و محسوس متوقف میداند. از آنجا که دین ، تقدیس علتی فراحسی و فراگیر را برای وجود فرا میخواند و مارکس ، فراحسّی را قبول ندارد، دین و متافیزیک را مورد یورش همه جانبه قرار داده است.
دین انسان را به ارزشهای اخلاقی و اسوههای بلند مرتبهي جاویدان فرا میخواند. در حالی که مارکس چیزی را بطور مطلق قابل اثبات نمیداند و برای مشاهدات و لذات فراحسی و لذات عقلی ، اصالتی را باور ندارد. او لذت و نیاز را در محدودهي احساس و همان بدن مادی محدود میکند. لذتهای عقلی را مانع لذات حس و روابط طبیعی انسان در عرصهي زندگی میداند.
مارکس ، دین را به دلیل دعوت به ایمان و عقیده، مورد طعن قرار نمیدهد زیرا که خود نیز چنین میکند و مردم را به تحمل در حالت بحران دعوت مینماید، او نیز برای خود مقدساتی دارد. دولت را تقدیس نموده و مردم را به نماز در محراب دانش تجربی فرا میخواند. بر اندام حزب توده و رهبری این حزب، رنگ قداست و عصمت زده و اجازه بررسی نقادانه ی آموزهها و مباني آن را نمیدهد و حزب و رهبری آن را خداگونه می پندارد.
پرستش دولت و فراخوانی به دولت كه از طریق فلسفه مرسوم است در واقع گونهای از دو گانهپرستی است. در عین حال یک معبود توهّمی و خیالی است که تنها در جهان تصورات ذهنی وجود دارد. در واقع اختلاف بین دو شیوه پرستش و انواع آن است.
2- مارکسیسم ارزشهای اخلاقی را به باد انتقاد گرفته و وجود ارزشها و مقیاسهای اخلاقی عام و فراگیر را با تحول مغایر می داند. در این اندیشه، ارزشهای اخلاقی فراگیر و پایدار وجود ندارد بلکه اخلاق همانند سایر مصادیق و ابعاد هستی به حسب تغییر و پیشرفت انسان متحول میگردد. مثلاً روابط آزاد زن و مرد زمانی غیراخلاقی بود ولی همین مسأله به مرور زمان دستخوش تحول گشت و مورد پذیرش اجتماعی قرار گرفت و اخلاقی گردید. فرزندان نامشروع بر اثر نظام فرهنگی حاکم، در کنار فرزندان مشروع، فرزند تلقی شدند در حالی که در گذشته چنین نبود.
در این دیدگاه، بردگی افراد انسانی برای جامعه و دولت [در صورتی که جامعه پذیرای آن باشد] کاملاً اخلاقی است.
آئین مارکس مبدأ اخلاق ثابت را قبول ندارد همانگونه که خدای واحد مطلق را قبول ندارد. پس جهان هستی در تعریف مارکس، جهان پر از تناقض و تبدل است.
بنابراین مارکس نظام ارائه شده توسط خود را هم نباید باور داشته باشد زیرا این نظام هم جزئی از هستی است که باید در کشاکش تحول و تناقض باشد. پس چگونه حیات اجتماعی خود را بر آن پایهریزی میکند و آن را جاوید و به دور از خطا میداند؟
بر اساس همان مبدأ نقیض ، مارکس باید به صحت و فساد آموزههای خود ، همزمان حکم کند چرا که در اعتبار منظور خود یک وجود اعتباری دارد و اجتماع نقضین را محال نمیداند.
3- فلسفه مارکس برتر از یک تناقض است. زیرا فراخوان انسان به یکجانبه نگری انسان است و پیشرفت را تنها در محدوده خواستههای حیوانی میداند. این نگرش ، برگرداندن انسان به یک نوع بردگی، و ایمان و فکر به جبر، و رهائی اخلاقی انسان در حیوانیت و مادیت اوست. در اندیشه مارکس، شکم همواره وسیله و هدف نهائی است. بنابراین اندیشه مارکسیسم سر تا پا خرافه و پوچ است که قافله بشری را به دوران نخستین و پرستش بتها و بدتر از آن يعني همان طاغوت دعوت میکند.
طاغوت و سرکشانی که علیه خدا شوریده و خدایاني غیر از خدای يكتا را میپرستند. انسان را در حوزه عمل به سوی اباحهگری عنان گسیخته فرا میخوانند.
پرستش طاغوت بدتر از پرستش بتها است زیرا بتها تنها مانع از ذکر و پرستش خدا میشوند ولی طاغوتها دستور ميدهند و باز ميدارند و در سرکشي در عصیان الهی محدود نمیشوند و جامعه را به آنچه می پسندند وا می دارند.
اندیشه توحیدی [فرا زمانی و فرامکانی و فراماده]، اندیشهای است مترقی، که خرمندترین انسانهای تاریخ یعنی پیامبران پرچمدار آن بودهاند و خود نیز آن را پذیرفتهاند. اندیشهي توحیدی در پیوند و تعامل با واقع و نیازها و اقتضائات زندگی بشری کامل است و به صلاح انسان فکر میاندیشد.
والله الهادی
والسلام علی عبادالله الصالحین
برداشتی از کتاب تاریخ اندیشه و تمدن
خادم القرآن دکتر محمد صادقی تهرانی
نقدی برسوفیسم
اندیشه و تمدن | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |اگر آنچه در جهان است، خيال و وهم است، آيا خود اين عقيده سوفسطائیان، خيال است يا حقيقت؟ اگر خيال است، نتيجهاش اين است كه براى جهان، حقيقتى هست كه اين عقيدۀ خيالى حاكى از آن است. و اگر خود اين عقيده، حقيقت است، نه خيال، نتيجهاش اين است كه شما حرف خود را پس گرفتهايد، زيرا شما مىگفتيد همه هستى بدون استثناء وهم و خيال است كه اين عقيده، جزئى از آن مىباشد.
تمدن فرهنگی و اسپانیای اسلامی
اندیشه و تمدن | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |بیتردید اسلام در فراخوانی به دانش، تا آن حد که نادانترین اُمتها را فرهنگ بخشید و آنان را در ردیف پیشاهنگان در عرصههای گوناگون قرار داد، گوی سبقت را از تمامی ادیان ربوده است. تاریخ ،گویاترین گواه بر درستی این ادعاست و حتی غیرمسلمانان نیز آن را نقل کردهاند.