مجموعه ها :
تفسیر موضوعی قرآنفقه قرآنی
آفریدگار و آفریده
ولایت و حکومت
اندیشه و تمدن
اسلام و ادیان الهی
احکام و معرفت اعمال
اخلاق اسلامی در قرآن
عنوان ها :
تسبیح گویان ربنقدی بر سوفیسم
هو الله
مزاياى هميشگى اعتقاد به خدا
مناظره پيرامون حدوث جهان
آیا در وجود خدا شکی هست ؟!
اسامی و صفات بین خالق و مخلوق
ايمان به خدا مدافع آزادى راستين
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |
ايمان به خدا يگانه مدافع حقوق و آزادى راستين
بعضى افراد با اينكه اقرار به وجود خدا دارند اما از ترس اينكه قيود بندگى به آزادى آنها لطمه مىزند از ايمان به او شانه خالى مىكنند.
ولى بايد توجه داشت كه ايمان به خدا «قيد» هست اما قيد گشايش است. قيدىاست كه ضامن آزادى انسان از اسارت هواپرستى است و به آن افرادى كه در جستجوى رستگارى هستند، حيات و نور مىبخشد. پس هر قيدى چنان نيست كه رهائى از آن واجب و يا درست باشد. زيرا انسان به هر حال در قيد است. يا در قيد عقل است و يا در قيد هواپرستى. و روشن است كه با هواپرستى جلو تابش عقل گرفته مىشود.
براى رهائى انسان از زنجير هوس هاى آلوده، و خطاهاى پى در پى مادى و عقلى و براى پيشرفت انسان در تمام ابعاد زندگى عقلى و مادى هيچ راهى جز راه خدا وجود ندارد. اين راه است كه ما را به راههاى نجات رهنمون مىشود، بى آنكه خدا بخواهد با اين كار از ما سودى ببرد. نه! هرگز. خدا از ما بى نياز است. او تنها خير و سعادت ما را مىخواهد و پيمودن راه كفر و گمراهى را از بندگانش نمىپسندد.
آرى اگر ما خواهان زندگى ارجمند و جاويد هستيم، حتما نياز دائم به پيمودن راه پاكى داريم. حوادث شوم و ناگوار تاريخ براى ما ثابت مىكند كه اخلاق و حق و عدالت و مهر و آزادى، معنى واقعى خود را از دست داده، و همين عناوين اگر با ايمان عملى در ارتباط نباشد، انسان را به زندگى پست و خفت انگيزى خواهد كشاند.
چنانكه در محيطهاى مادى و نازيسم ضد دينى، و در جوهاى ماترياليسمى، مواهب و ويژگي هائى كه خدا به انسان بخشيده، تباه گشته است، و انسان در لجن سقوط و زشتي ها غوطه ور شده است.
انسان نمىتواند آزاد به معنى صحيح و داراى يك زندگى انسانى باشد، مگر اينكه خود را به فضايى كه بر اساس اخلاق و احساس و قبول مسئوليت ها در برابر انسانيت و انسان است تطبيق دهد. آزادى و برابرى به معنى واقعى كلمه، تنها در سايه بندگى خدا تحققپذير است؛ كه در اين شرايط همه مساويند و كسى نمىتواند برترى بجويد، جز كسى كه در بندگى خدا (يعنى در راه انسانيت) پيشتر رفته باشد.
چنانكه در قرآن سوره حجرات آيه 13 مىخوانيم: «اى مردم ما شما را از زن و مرد آفريديم، و شما را به صورت تيرهها و قبيلهها و نژادها كرديم، تا يكديگر را بشناسيد، گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است»
اگر بشر، خدا و قانون اخلاقى را انكار كند، راهى براى رهائى از بردگى و نظريه «حق با چماق دار» است، و مبارزه با استعمار و استثمار نخواهد داشت.
فطرى و خدائى نخواهد داشت، در اين صورت ارزش هاى انسانى براى او سطحى و عارضى خواهد شد آنگاه آلت دست و بنده زر خريد و همچون مال و منال صاحبان زور و زر و تزوير خواهد شد.
حقوقى كه خداوند به انسان بخشيده، جز خدا نمىتوان آن را از او بگيرد.
اما حقوقى كه از طرف بشر و يا از ناحيه موسسه ساخته بشر فردى داده مىشود، سلب و بازگرداندن آن با دست بشر دشوار نيست، پس اگر حقوق مسلم ما از ناحيه مصدر اعظم (يعنى خداوند) نباشد، نادانى و حماقت است كه گمان كنيم: «بشر داراى حقوق است، و هيچ انسان يا موسسه ساخته و پرداخته انسان نمىتواند به آن بى توجه بوده و يا آنرا ناديده بگيرد».
روى اين اساس بشر نمىتواند براى خود ارزش معنوى و شرف و حقوق و يا واجبات و مسئوليت هائى قائل شود مرگ به عنوان اينكه آفريدهاى از آفريدههاى خدا است.
از شما مىپرسم آيا برادرى بين مردم يك اتفاق مادى است كه بر اساس نيروى واحدى كه رفتار فردى و اجتماعى انسان ها را تنظيم و محدود مىكند استوار است؟ يا اين برادرى بر اساس اشتراك ما در بندگى خدا پى ريزى شده است؟ ضمانت و اعتبار و دوام كداميك از اين دو منبع بيشتر است؟
آيا آزادى از آزادى روح و آزادى اتخاذ تصميم و آزادى عقل سرچشمه مىگيرد، يا يك اتفاق مادى است كه از اجتماع بدست مىآيد؟
چگونه ممكن است انسان از آزادى بهرهمند شود، در صورتى كه اين آزادى بر اساس اطاعت و بندگى دولت بدون خدا باشد....؟!
آيا بندگى خداى بزرگ و بى نياز، شايستهتر است يا بندگى بندگان نيازمند و آزمند؟ با توجه به اينكه ما نمىتوانيم از همه رنگ هاى بندگى، رها شويم؛ زيرا انسان هر طور باشد، نمىتواند نيازش را از ديگرى قطع كند، و اين نياز به هر حال يك نوع بندگى و اطاعت از كسى است كه رفع نياز مىكند. در اين صورت آيا بهتر اين است كه ما آفريدگار و روزى دهنده و هدايت كننده به سوى راه راست را كه از ما بى نياز است، بندگى كنيم و يا افرادى را كه مثل خودمان و يا پائينتر از خودمان هستند، و نيازمند مىباشند ـ هر چند ثروتمند و نيرومند باشند ـ بندگى نمائيم؟ و يا از هوس هاى خود و هوس هاى ديگران پيروى نمائيم؟ مسلما راه اول بهتر و سزاوارتر است.
...وقتى كه اعتقاد به ارزش هاى معنوى و شخصيت فرد، از بين رفت؛ فساد اخلاقى ظاهر شده و بى رحمى و وحشي گرى شايع مىگردد، و انسان تنها به اجراى دستور هم جنسهاى (در ظاهر) مافوق خود فكر مىكند و هدفى جز مصلحت هاى دولت نمىانديشد، و براى اجراى آن به هر گونه خوارى تن در مىدهد.
اگر اين شيوه درست باشد، تمام جنايات و تجاوزان وحشيانه نازي ها و پيروان هيتلر و زمامداران ديكتاتور نازى، بايد شستشو شود؛ و در مورد كيفر خواست، بگويند ما همه اين اعمال وحشيانه را به پيروى از دولت و سردمداران خود انجام دادهايم، پس اتهامى بر ما وارد نيست.
بنابراين ممكن نيست آنها را به محاكمه كشاند، مگر در سايه قانون الهى جاويد كه بر اساس ارزش هاى اصيل انسانى استوار است، اين نام (ارزش هاى اصيل انسانى) بر آن روا است.
اگر قوانين ساخته و پرداخته بشرى، يگانه منبع اداى حقوق انسان باشد ما بر چه پايهاى مىتوانيم نازيها را كه دست به جنايات و كشتار وحشيانه و آتش سوزى و قتل سياستمداران و...زدند به پاى محاكمه بكشيم و به كيفر برسانيم، بر چه پايهاى مىتوانيم پاداش مجاهدان ملى فداكار را بدهيم.
نازيست ها حقوق ديگران را پايمال كردند، و اصلا حقوقى را براى بشر قائل نشدند، اگر بشر حقوق مسلم دارد، ضامن اثبات آنها كيست؟ اگر بشر دنيا را نيافريده چگونه مىتواند دم از ايجاد عزت و شرف و حقوق واجب و آزادى تصميم و آزاديخواهى بزند؟
ما در زندگى معاصر آمريكا، دلائل بسيار بر سستى و تزلزل اركان دموكراسى مشاهده مىكنيم، كه علت آن پيمودن راه ماديت و دورى از اصول دينى و معنوى است. هرچند در جهان غرب كوشش فراوان براى حفظ حقوق بشر مىشود؛ ولى با توجه به انكار اصل مقدس آن حقوق (اعتقاد به خدا) اين حقوقى كه از معنويات و نتيجه دين و توجه به مبدأ سرچشمه مىگيرد، چگونه پايدار مىمانند آنهم وقتى ريشه درختى آب نديد و از بين رفت، ديگر آن درخت باقى نمىماند تا ميوه بدهد؟!
والسلام علی عباد الله الصالحین
بخشی از کتاب ماتریالیسم و متافیزیک
خادم القرآن آیت الله العظمی دکتر محمّد صادقی تهرانی
تسبیح گویان رب
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |تمامى آفريدگان تسبيح گويان به وسيله سپاسگذارى خدایند، چنانكه در آياتی از قرآن هدايت هر موجودى را پس از آفرينشش از رحمتهاى ربانى وانمود كرده كه محورش همين تسبيح به حمد است، و اين تسبيح بر خلاف لغت فلسفه و عرفان كه احياناً آنرا تأييد مىكند، به اصطلاح تسبيح تكوينى نيست، نگرش درست مكلفان بسوى آنان و كاوش در ذاتيات و صفات و افعال آنان، خود گوياى اين است كه همگان آفريدگان خدايند، روى اين اصل دريافت اين تسبيح تنها مربوط به مكلفان است، بويژه تسبيح جمادات و نباتات، ولى اينجا جمله" ولكن لاتفقهون تسبيحهم" به كلى علم به اين گونه تسبيح را از كل آفريدگان سلب كرده و ويژه خود مكلفان قرار داده، كه شما هرگز نمىتوانيد تسبيح اينان را دريابيد
نقدی بر سوفیسم
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |اين شبهه سوفسطائى، تنها مشكلى كه سر راه ما ايجاد مىكند «مشكل شعور و احساس» است، ولى احساس و درك ما از حوادث و پديدههاى جهان، در شمار وهم و خيالى كه هيچ گونه سايهاى از حقيقت در آن نباشد نيست. ما از سوفسطائیان مىپرسيم: اگر فرضاً حقيقتى در جهان باشد، به نظر شما ذات و صفات و آثار آن (كه اكنون آن را نيافتهايد) چگونه است؟ و ما چگونه مىتوانيم آن را بشناسم؟
هو الله
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |كلمه «الله» از «اله» گرفته شده (يعنى تحيّر و سرگردانى) چرا كه مخلوقات از درك حقيقت و احاطه به چگونگى خدا، حيرانند. نه او را مىتوان به حس درك كرد و نه به خيال؛ بلكه او ايجاد كننده خيال ها و آفريدگار حس ها است. چرا كه مخلوقات از درك حقيقت خدا عاجزند و در پرتو او اطمينان خاطر مىيابند و به درگاه ساحت او ناله سر مىدهند و راز و نياز مىكنند.
مزاياى هميشگى اعتقاد به خدا
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |اعتقاد به وجود خدا داراى مزايايى هميشگى است، و در اينجا سه دليل وجود دارد كه هرگز دين و ايمان به خدا از بين نمىرود. نظام تربيتى اى كه بر «ايمان» استوار باشد، نظامى است كه در هر زمان و مكان و در هر جوى مناسب با افراد بشر است؛ اما نظام تربيتى كه بر فلسفه طبيعى كه هدف از آن تندرستى و لذت است استوار مىباشد، تناسب و سازش با بيماري هاى مزمن درمانناپذير و بيمارانى كه از بهبودى خود نااميدند ندارد.
مناظره پيرامون حدوث جهان
آفریدگار و آفریده | ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۱۶:۳۰:۰۰ |علوم تجربى و بررسي هاى عقلى كه بر علوم متكى است، ازليت ماده را از محالات مىداند، و قانون لاووازيه ارتباطى به فلسفه آفرينش از نظر ازليت و حدوث ندارد. و به فرض اينكه ارتباط داشته باشد گفتگوى ما با شما در محور آنچه كه گفته شده يا گفته مىشود ولى بدون برهان نيست. ما تابع دليل هستيم، و به هرجا كه ما را راهنمائى كند، دنبالش مىرويم.